این فضا را بنگر بوی بهاران دارد |
هر وجب خرمنی از لاله و ریحان دارد |
بنگر شهر بزنجان چه به خود می بالد |
چونکه در دامن خود روضه رضوان دارد |
باورت نیست اگر با تو بگویم دشتی |
در دل ماسه و شن سرو خرامان دارد |
این یکی ابر بهاری است که در عالم غیب |
بهر سیرابی ما رو به بیابان دارد |
ای عزیزی که به اینجا به نیاز می آیی |
این طبیبی است که بسی دارو و درمان دارد |
بنویسید به دروازه این شهر عزیز |
اندکی خاک به دل کوهی از ایمان دارد |
گر کسی در ره سلطان قدمی بردارد |
بی گمان در کف خود ملک سلیمان دارد |
روز محشر چه غمش باد چه افتد مشکل |
شافعی چون فقیه الدین بر یزدان دارد |